وقوع جرایم و تاثیر محیط بر زندگی مبحثی است که امروز در رابطه با آن صحبت خواهیم کرد. یک کارشناس ارشد حقوق جزا و جرم شناسی در این مورد معتقد است که اگر وابستگی اجتماعی بین اشخاص حاضر در یک جامعه موجود باشد، کمتر مرتکب جرم میشوند.
امیر جوانبخت در مذاکره با «حمایت» در شکل یک مثال این مطلب را توضیح میدهد: برای مثال در محیط روستایی افراد به دلیل زندگی جمعی و قومی و آشنایی نزدیکی که باهم دارند، زود شناخته میشوند و به دلیل ترس از آبروی خود جرمی مرتکب نمی شوند؛ اما این افراد وقتی از جامعه خود خارج شوند دیگر این نظارتهای جمعی نیست و فرد خود را غریبهای می پندارد و شهامت انجام جرم را بهدست میآورد و فرد با نوعی خلاء هنجاری روبهرو میشود که او را به سمت وقوع جرایم می کشد.
خانواده در زندگی شهری و روستایی
یکی از عوامل وقوع جرایم در شهرها ضعیف بودن خانواده است. روابط خانوادگی در روستاها از مستحکم تر است و دایره اعضای خانواده نیز در روستاها وسیع تر است. خانوادههای روستایی از استحکام بیشتری برخوردار هستند و آمار جدایی در این خانوادهها بسیار کم است. بههمین خاطر احساس امنیت فرزندان بیشتر است. یک کارشناس حقوق جزا و جرم شناسی با بیان این که از ویژگیهای زندگی شهری حال حاضر، ضعف روابط خانوادگی است که در سه مرحله ایجاد شده است. مرحله اول از پاشیدن خانواده به معنای گسترده و نابود شدن هم جنسی همسایگی و در مرحله بعدی نابودی ثبات خانواده به معنی بر اثر طلاق وجود دارد. مرحله بعدی نیز ازدواج با گرایش به مستثنی شدن و جدا شدن از خانواده (زود جدا شدن فرزندان از خانواده و کار در مشاغل آزاد و دور از چشم خانواده) قرار گرفته است.
مهترین عامل تحقق بزه
طلاق را مهمترین عامل مجرم شدن می دانند و از این مساله نتیجه میگیرند که وقتی طلاق به وجود می آید والدین فرزندان خود را رها میکنند و در این زمان فرزندان برای انتقام از پدر و مادر خود دست به وقوع جرایم میزنند.
فرزندان در روستا، به نسبت فرزندان در شهر زودتر به سن کاری میرسند و زودتر بهکار روی میآورند اما کار کردن در محیط شهری هر چند در سن بالاتر نسبت به روستاست اما خطربیشتری دارد و میتواند فرد را با خطر مجرم شدن به شکل جدیتری روبهرو کند. این مساله به این خاطر است که فرد در روستا هر چند در سن پایینتر آغاز به کار کردن میکند اما اکثر بچهها در این محیط در کشتزارها شاغل هستند و این موجب میشود که فرد در کنار والدین خود مشغول بهکار باشد و به این ترتیب والدین بر فرزند خود احاطه کامل دارند و میتوانند آن ها را به خوبی کنترل کنند.
اما در زندگی شهری فرزندان شاید حتی برای کار به شهر دیگری غیر از شهر خود روانه شوند این موجب میشود که به دور از دید پدر و مادرخود کار کنند و با خطرات اجتماعی و وقوع جرایم بیشتری روبهرو باشند که موجب بزهکاری شخص میشود. اشخاص در این محیط خود را رها میدانند و ممکن است هر کاری بکنند کارهایی که هرگز کنار پدر و مادر خود آنها را انجام نمیدهند.
اهم مشکلات جامعه شهری
نبود روابط دوستانه و صادقانه منبع بسیاری از مشکلات افراد شهری است بدین دلیل که شخص در جامعه شهری تنهاست و رابطه او با دیگران بهسادگی امکانپذیر نیست. پس این فرد نمیتواند ارزشهای خود را با ارزشهای گروه همساز کند و رابطهای هماهنگ بهوجود آورد، زیرا تنهایی و بیگانگی او را نسبت به دیگران بدگمان کرده است.
میزان وقوع جرایم با افزایش جمعیت همیشه بهطور مطلق به یک اندازه نیست و بستگی به فرهنگ عرف و عادت اندازه وابستگی شهروندان، میزان مشارکت شهروندان در امور اجرای شهر خود، مذهب، مهاجرت جغرافیای شهری، نوع معماری شهر و میزان گوشهنشینی در شهر بستگی دارد.
بدین معنا که هر چه این عوامل قویتر و یا ضعیفتر باشد میزان وقوع جرایم در شهرها بیشتر و یا کمتر میشود. در اصل با توجه به مهاجرت زیاد به بخش شهری و زیاد شدن مناطق حاشیهای وقوع جرم پائین نمی باشد، این عوامل هرکدام میتواند در منطقهای خود را واضحتر نشان دهد و بستگی به شهر و منطقه دارد.
کنترل رسمی در مقابل کنترل غیررسمی
در بررسی دلیل های کمبود نسبی بزهکاری در روستاها و شهرهای کوچک نسبت به شهرهای بزرگ باید به نقش کنترل غیررسمی هم توجه کرد.
کنترل غیررسمی در مقابل کنترل رسمی تأثیر بیشتری در جلوگیری از جرم دارد. در کنترل رسمی که از راه پلیس و دستگاه عدالت انجام میشود، فرد احساس امنیت بیشتری میکند و خود را از دید ناظر دور میبیند و احتمال گیر افتادن خود را ضعیف میداند. اما همین فرد در جوار خانواده و دوستان خود از وقوع جرایم فاصله میگیرد یا اینکه با احساس خطر و مضطرب مرتکب جرم میشود. ترس از سرزنش و دور شدن از خانواده اثر زیادی درجلوگیری از جرم دارد، شاید به همین خاطر است که معمولاً مجرمان درمحیطی که خود و یا اقوام خود زندگی میکنند جرم نمی کنند.
دلایل جرمخیز بودن شهرها
در جامعه های شهری نخستین دلیل اصلی افزایش میزان وقوع جرایم وضعیف بودن کنترل غیررسمی اجتماعی است که موجب میشود مسئولیت کنترل رفتار افراد در جوامع شهری به پلیس و دادگاهها و سایر نمایندگان دولت واگذار شود و اینها هر چند ضعیفتر از کنترل غیررسمی هستند اما باز هم افراد جامعه را وادار به پذیرش و احترام به هنجارهای اجتماعی میکنند.
در وقوع جرایم شهری نوعی از جرایم با عنوان «جرایم محلی یا محلهای» عنوان شده است، این جرایم براساس نوع و کیفیت هر محله شهری مشخص میشود. در این جرایم مشکل اساسی تأثیر وضعیت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی محله شهری در نوع جرم آن است. زمانیکه تراکم جمعیت از حدی بیشتر شود، افراد خیلی پرخاشگرمیشوند چون حداقل سرزمین مورد نیاز برای شکوفایی شخص در اختیار آنان نمی باشد.
ریخت شهرها جرمخیز است
این نکته قابل تفکر است که وضعیت و نوع تراکم شهری و ترتیب منازل و قرار گرفتن آنها و مجموعا تراکم جمعیت شهری و محیط فیزیکی شهری خود موجب و عامل وقوع جرایم شهری است.
اگر آمارهای جمعیتی در شهرها را با وقوع جرایم مقایسه کنیم، متوجه می شویم رابطه تراکم محیط شهری با جرایم شهری بهصورت مستقیم قابل تحلیل می باشد، جمعیت شهری و تبهکاری به موازات هم در حال افزایش می باشند و دست کم این افزایش تا مرحلهای از تراکم جمعیت ادامه دار می گردد، اما باید از قبول وجود یک رابطه ریاضی بین تراکم جمعیت و وقوع جرم تحت تاثیر شرایط محیطی مجرم قرار دارد.
در شهرهای بزرگ، اختلاف فرهنگ ها و غریبه بودن شهروندان نسبت به هم دیگر محیط را برای وقوع جرایم آماده تر نموده است، به گونه ای که در انواع محیط روستایی و حتی شهری کوچک، میزان وقوع جرایم کمتر دیده میشود. تفاوت آمار و نوع جرایم در شهر و روستا، موضوعی است که شیوه زندگی در خانوادههای شهری و روستایی ارتباط نزدیکی دارد.
نقش حق و اخلاق
حق و اخلاق نه تنها در اجتماعات متفاوت تغییر شکل میدهد بلکه حقی که در شرایط زندگی جمعی دستخوش تغییر شود، در قشرهای معین هم تغییر پیدا میکند؛ اما باید دانست که این تحولات هرگز عملی نمیشود مگر آنکه احساسات جمعی که ریشه آفرینش اخلاق است، برابر تغییراتی که در شرف تکوین است پایبند نباشد و نیرویی کاملا متعادل داشته باشد.
فقر فرهنگي و تربيتي موثر در ارتکاب وقوع جرایم
براي وقوع جرم بايد بسترهايی وجود داشته باشد، فقر در دو حوزه فقر مادي و فرهنگي و میزان ضعیف بودن در تربيت خانوادگي می باشد. بسترهاي ايجاد آن شامل وضعیت نامتعادل اجتماعي و شرايط فردي که مجموعا اين فاکتورها بر وقوع جرم مستقیم تاثیر می گذارد.
فقر فرهنگي در مرتکب شدن به جرم ها، تاثیر گذارتر از فقر مادي است. از منظر رفتار شناسي، فقر فرهنگي در واقع ناشی از فقر تربيت خانوادگي و تربيت اجتماعي، بسيار تاثیر گذارتر و دخيل تر از فقر مادي است. بسياري از افرادي که مرتکب جرم شده اند نياز مادي نداشته اند و در شرايط بسيار خوب مالي بوده اند اما به دليل فقر فرهنگي و تربيتي دست به جرم زدند
خودسازي عامل تأثيرگذار در کاهش جرايم
بسياري از جرم هاي اجتماعي در بعضي از مناطق تهران کم و در برخی مناطق نيز زياد است. فرهنگ اجتماعي محيط زندگي ميتواند با ميزان وقوع جرایم در بيشترين عامل وقوع چنين حوادثي مربوط به فرهنگ مردم است، مثلاً عده اي در خيابان فرهنگ درست استفاده از اتومبیل را ندارند و قوانين رانندگي را رعايت نميکنند يا فرهنگ صحيح آپارتمان نشيني، فرهنگ درست برخورد با همسايه، فرهنگ صحيح رعايت حق تقدم و. . . را ندارند. اينکه ما بخواهيم سطح فرهنگ جامعه را بالا ببريم، عوامل متعددي را در بر ميگيرد و وابسته به يک سازمان خاص نميتواند باشد بلکه همه اجزاي يک جامعه بايد درصدد پیشرفت فرهنگ عمل کنند، مثل صداوسيما به عنوان يک رسانه ملي، آموزش و پرورش و …
در صورت اجراي درست قوانين با مسائل کمتري روبرو خواهيم شد. نيروي انتظامي و قوه قضائيه وضعیت بسيار خوبي را ایجاد کرده اند و طرح هاي خوبي را هم به اجرا گذاشته اند، حتي هيات هاي حل اختلاف نيز نقش موثری را انجام می دهند. بيشترين ضعف در خود مردم است، هرچند بايد گفت که ضعف هايي در اجراي قوانين داريم. اگراز ابتدا شروع به خودسازي کرده و مشکلات را ريشه اي حل کنيم قطعا وضعیت از اينکه هست، بسيار متفاوت تر خواهد بود، خودسازي بيشترين عامل تأثيرگذار در هر جامعه اي می باشد.
جرايم با کثرت ملاکهاي ارتباطات اجتماعي افزايش مييابد
اقليم جرم هميشه از ماهيت ثابت و فضاي کالبدي خاص با محدوديتهاي فيزيکي برخوردار است.
هيچ جرمي در عالم مجاز قابل انجام نيست و ضرورتاً در قالب يک پديده مادي و رويت پذير با خلق آثار عيني وقابل لمس به اعتبار محصول نهائي، جنبه پديداري بخود ميگيرد. جهان در حال ترقی است و به دليل دید ترقي خواهانه و تکاملي، فرد همواره در حال توليد تنوع اقليم است و از اين رو وقوع جرایم با کثرت ملاکهاي ارتباطات اجتماعي افزايش مييابد. از اين رهگذر هر روزه با ولادت اقليم جديدي که محیط زندگی جرم جديد است مواجه هست و بشر در مقابله با اين پيدايش فاقد قدرت مقابله است و همه تمهيدات ضروری را ميتواند براي جلوگيري از تعامل دو عنصر الحاقي والقايي با عنصر اقليمي که ترکيب آنها متضمن فلسفه وجودي جرم را تضمين ميکند، بکار گيرد.
انسانها فقط به فضایی براي استقرار و خواب نيازمند نیستند، بلکه در محيط زندگي خود بايد بقیه نيازهاي انساني آنها نیز رفع شود و به همین خاطر بايد امکانات تفريحي و وزرشي و موسسات و خدمات و فضاي سبز به وجود آيد تا موجب ايجاد وقوع جرایم و يا افزايش آن نشود .
احساس بي عدالتي در وقوع جرایم
فاکتوری که تاثیر و نفوذ زیادی را در وقوع جرایم دارد، محروميت نسبي است. احساس محروميت ناشي از عواملی است که سبب احساس محروميت مي شود را ميتوان به فاصله طبقاتي، فقر و عملکرد رسانه ها نسبت داد. از شبکه هاي ماهواره نيز نبايد غافل شد. ماهواره با نشان دادن زندگي زیبا باعث ايجاد احساس فقر در جامعه ميشود.
فقط فقير بودن و بي عدالتي در وقوع جرم تاثیر ندارد؛ نکته حائز اهمیت، احساس فقر و بي عدالتي می باشد؛ يعني هم امر ذهني و هم امرعيني تأثيرگذار بوده، هر چند آن امر عيني بايد منجر به امر عيني و درک شود؛ مثلا شايد در محیطی بي عدالتي حتی نباشد و کارمندي با مشاهده زندگي کارمندي ديگر که تنها از طريق رسانه های اجتماعی مانند تلويزيون به صورت فيلم هست، احساس بي عدالتي کند و در پی آن جرم صورت بگيرد. بنابراين احساس فقر و بي عدالتي در بروز جرائم تأثير به سزایی دارد.